علی ایرانی
آقا بسه! بسه! بیا از اون گیتهاب بیرون! ولش کن! به خدا! ما میرفتیم سایتهای خبری ببینیم چه خبره و اینا. پرهام میره گیتهاب ببینه خبر جدیدی شده یا نه. کی کامیت کرده کی چه ریپویی ساخته و... :| در ضمن ایشون پدر iot دانشکده هم هستن. با القاب مختلف از جمله i1820 که البته اون iش یعنی «ایمان» شما نمیدونین، ما میدونیم. بعد هر چی هم کار علمی میکنی و بعضا روش سوار میشن بازم کم نمیاره:دی یعنی این مدلیه که علاقه داره دیگه چیکار میشه کرد. پولم نمیگیره :| یعنی من اگر توانایی و علمش رو داشتم قطعا میلیاردر بودم :| خب البته که الان هم میلیاردر هست بهطور خانوادگی اکیه :دی رانندگی یاد بگیر از ماشینت استفاده کن پرهام جان:دی بیا اصلا ماشینت رو اجاره بده به ما :))
ولی فارغ از این شوخیها من خوشحالم که به بهونهی کارآموزی باهات آشنا شدم و دوست شدیم با هم :) پسر خوب و گلی هستی عزیزم :دی انشالله در همهی زمینههای زندگیت مثل کار علمی موفق باشی :)
علی مرتضوی
خیلی آدم پرکاری هست و عاشق کد زدن هست. نمونه بارز یک کیگ Geek هستن ایشون! البته خیلی خوش اخلاقهها. همیشه داره میخنده. میخنده پروژه میزنه. پروژه در حد تیم ملیا! پفک و نوشابه جزو غذاهای مورد علاقه ایشونه! کلا هم سردش نمیشه. هر وقتم منو میبینه میگه علی ایرانی رو ندیدی. فک کنم چون اسم کوچیک من علیه فک میکنه میدونم علی ایرانی الان کجاس. ولی نه واقعا نمیدونم!
علی یزدی
از همون روزای اول دانشگاه بود که هنوز نمیدونستم مخفف تیای چیه پرهام وارد کلاس شد،
-سلام بچه ها من تیای درس برنامهنویسیتون هستم (و قراره تا آخر کارشناسی هم تیای تون باشم🙃)
خیلی دوست داشتم کلاساتو بیام پرهام ولی چه کنم که در تقابل بین خواب و اومدن سر کلاس و سوال پرسیدن، خوابم پیروز میشد :)
ولی هروقت میومدم یه چیزی یاد میگرفتم و هرجا مشکلی داشتم و ایمیل میزدم زودتر از سین کردن تلگرام جوابمو میدادی.
مرسی که تو این دوسال با ما نودوچهارییها بودی و سطح درسی که حتی من خیلی تلاش کردم بفهمم از اساتید، نشد رو بالا بردی و خیلی نرم یاد دادی، ولی من این اخطارو به گوش بچهها هم رسوندم که ترکیب تیای پرهام و سید خیلی خطرناکه :دی
برات زندگی خوب همراه با افتخارات بیشتر آرزو میکنم و امیدوارم تیای دانشگاه ام آی تی بشی که از دست ما تنبلا خلاص بشی :دی
میراحمد حبیبی
ای اول رفیق و ای آغازگر هر چه خوبست! یادم آید آن دوران ترم آغازین که چه روزها که از فرط نوشابهات سراسیمه گشته و به حیرت درآمدیم. ای یار دیرین! چه بگویم که آن دوران مشحون از ای سی ام را سخت مرهون تو ام. و چه کانتست هایی از آتش که به یمن قدومت گلستان شد. ای که بر قلّه های آی او تی تکیه زدی و بر بام شریفِ شبکه، پرچم فخر بیافراشتی. آری چون نیک بنگریم تو را مقام و جایگاه فراتر است ازین. به قول حافظ شیراز که "چنین قفس نه سزای چو پرهام الوانیست". آری ای سیّد، تو را والا تر ازین ها شایسته ست. لیکن بی فیض حضورت، این ظلمتکده کامپیوتر را چه کنیم. با این حال، گر تو را یابم، حرفیست با تو مرا که حالا دیدمت دانشکده میگم دیگه. امیدوارم که موفق باشی و عاقبت به خیر، دوست قدیمی.
میر محمد حق اللهی
سلام
نمیدونم والا از کجا باید شروع کنم!!! از گفتن جملات کلیشه ای انشالله موفق باشی و پله های ترقی رو دو تا یکی طی کنید هم خستم.بذارید اصلا خاطره بگم بمونه:)) از اینجا شروع میکنم…
اواخر ترم ۱ بود و داشتیم پروژه پایانی رو میزدیم. نمیدونم دقیقا مشکل چی بود. ولی تا جایی که یادم میاد صورت پروژه تو قسمت شبکه خیلی مشخص نبود.اونجا من شده بودم سخنگوی بچه های دکتر بخشی و موی دماغ...روزی نبود اون اواخر, که ایمیل نزنم و متن های بلند بالا واستون ننویسم:)))
متن هایی که گاهی تند و کنایه دار و گاهی علمی و باگ گیر بود. در کل خیلی حوصله خرجم شد:)
گذشت و شد ترم ۲. درس AP و دکتر نورحسینی. اونجا هم شما TA ما بودید. از فاز و حالی که ترم ۱ با تحویل پروژه بهمون داده بودید خیلی مشتاق بودیم که فقط به خود شما تحویل بدیم.نمیدونم بخت با ما یار بود یا اینکه واقعا ایمیل ما کارساز شده بود واقعا به خودتون تحویل دادیم. اونجا هم کلی حال کردیم. البته خداییش کد هامون درست بود:))))
حالا که اصلا دارم متن مینویسم واستون بگم که بچه ها کلا خر کیف میشن به شما تحویل بدن:) کلا یه ۲ نفر هستند که اگه تو فایل اکسل ببینن میخوان بهشون تحویل بدن حس برد بزرگی بهشون دست میده.یکیش شمایید:)))
ترم ۲ هم به خوبی و خوشی گذشت و و رفتیم واسه ترم ۳. اونجا هم TA ما بودید:))) فقط با یه تفاوت. اینجا دیگه فقط یه TA نبودید, همکار هم بودیم. با موافقت دکتر بخشی برای TA بودن این درس ترم ۳ رو افتخار همکاری با دکتر بخشی و بیشتر با شما را داشتم. این "بیشتر" هم از این بابت هست که ما کلا دکتر بخشی رو ندیدیم!!! انصافا ترم خیلی خوبی بود واسه من. همینجوری که به تدریس علاقمند هستم با تدریس سر کلاس و گم کردن خودم سر حل تمرین و درست کردن اشتباهم توسط شما و رامتین , فهمیدم اندکی ذوق و قریحه تدریس ندارم:)))) ولی از بابت TA شدن و همکار شدن با کسی که الان و ۲ ترم قبلش TA ام بوده واسم خیلی جالب بود.
زد و رفت ترم ۴. اونجا هم شما TA من بودید:)))))
انگار شما خلق شدین برای TA شدن ما ورودی ۹۴یی ها! ما که این ترم هم کلی با شما و آقای دهباشی سر این معماری حال کردیم هرچند که با خود استاد…...[اشکی گوشه گونه اش مینشیند و دردی را حس میکند…]
همکاری ما در تیم IoT هم واسه من خیلی جالب بود و هست و امیدوارم که بتونم پایان کارشناسی یه تجربه خوب کاری تیمی در کنار شما داشته باشم. وقتی به طول کارشناسیم نگاه میکنم میبینم که مجموعه شما و آقای دکتر بخشی کلا واسه من نعمت بوده:)
اما بصورت overall یی شخصیتی که از شما الان تو ذهنم نقش بسته یک آدم پویا و فعال و عاشق تدریس و مباحث مربوط به TA شدنه. کلا خوشش میاد به بچه ها سروکله بزنه و واسشون توضیحات بده که همچین آدمی انصافا کمه!!! کسی که تو دنیا واقعی کلا شاده ولی تو دنیا مجازی میزنه I’m a loser!!! کسی که کلا انگار مفهوم و حسی تحت عنوان سرما واسش تعریف نشدست و مهم نیست کدوم فصل از سال و یا در چه دمایی داره راه میره….کلا یه تیشرت لباس اوست:))تو هر زمینه از کامپیوتر هم که تا حالا ازش سوال پرسیده شده حرفی برای گفتن داشته و قبلا یه بار اون مبحثو باهاش بازی بازی کرده(فی الواقع خورده جویده رفته. حتی درس کم ربطی به گرایشش مثل معماری کامپیوتر را واسش ۳ جلد کتاب خونده!!!)
من بشخصه که خیلی خوشحالم تونستم با شما در دو زمینه TA درس C و IoT همکار بشم و امیدوارم که این زمینه های کاری حفظ و بیشتر بشه.
امیدوارم در طول دوران کارشناسی ارشد همیشه موفق باشید. نه تنها اون دوران کوتاه بلکه در تمامی ادوار زندگیتون. یه زندگی شاد و پر موفقیت را برای شما آرزو میکنم.
دوستدار شما حق اللهی
امیرحسین باوند
اولین بار ترم یک یا دو که بودم شنیدم یکی هست به اسم پرهام الوانی که رنک یک سال بالاییمونه و معدلش نوزدهه همه اش تو کف این بودم که ببینم کیه که بالاخره یه بار تو سالن مطالعه با یه لپ تاپ دیدمش و هر چند اون منو نمیشناخت ولی این اولین ملاقات من با پرهام الوانی بود . گذشت تا رسید به ترم سه که کم کم اسم پرهام الوانی پیشرفت کرد و علاوه بر معدل همه ی تدریس یاری ها رو هم درو کرده بود و آخراش علاوه بر همه ی این کارا نو آزمایشگاه اینترنت اشیا هم داشت کار میکرد و نگته این بود که همه شو هم خوب انجام میداد و سنگین تر شدن کارهاش هیچ خللی تو بقیه کارهاش به وجود نیاورده بود و هم معدلشو نگه داشته بود هم تدریس یاریهاش هر ترم ببشتر میشد هم تو اینترنت اشیا داشت بیشتر کار میکرد و کارهای شاخ تری انجام میداد. این چیزا باعث شد که یه غولی ازش تو ذهنم ساخته شه و هر چند از دور میدیمش ولی به هر حال یه حس احترام و ابهتی داشت برام . تا این که گذشت و رسید به ترم چهار و به واسطه یک دوست مشترک به اسم ایمان با پرهام الوانی آشنا شدم
به جرات میتونم بگم کاملا با تصوراتم متفاوت بودی . یه آدم که کلن میخنده و هر وقت کنارت باشیم کلی حال میکنیم و بعضی وقتا اینقدر میخندم که چونه هام درد میگیره. بعد نکته اینجاست موضوعاتی که در موردش حرف میزنی هم بی نظیرن و بهتر از همه اینه که من از زمان آشنایی با تو یک مقدار هم با علم رمزنگاری آشنا شدم و فهمیدم چجوری کلمات رو میشه رمز کرد که فقط یک ماشین رمز گشایی مثل پاقلعه بتونه رمزشو بشکنه. به هر حال یکی از جالب ترین آدمایی بودی که در طول عمرم دیدم و در عین حال از موفق ترین ها. امیدوارم همون جوری که امروز دغدغه دانشگاهو داری بمونی و برا پیشرفت دانشگاه تلاش کنی و چه اپلای بخوای بکنی چه ارشد مستقیم بخوای تو ایران ادامه بدی همیشه همین فکر پیشرفت امیرکبیر تو ذهنت بمونه و یه روزی بتونی کارهای خیلی مهمی برا دانشگاه و ایران انجام بدی . به قول خود شما مهم ترین چیزهایی که از دانشگاه میمونه تجربه دوستی های جدیده . منم یکی از اتفاقات خوبی که تو دوره کارشناسی برام افتاد تجربه آشنایی با شما بود. امیدوارم همیشه موفق باشی
آتوسا احسنی
ترم یکیها همه میدونیم که یه وضعیت جالبین :)) و همهمون این دورهی جالب رو گذروندیم. یک مشت کودک تازه وارد دانشگاه شده که انتظار دارن تیای بنده خدا هممممه کاراشونو راه بندازه. واسه همین تا یادمه از همون اول همیشه مزاحم اقای الوانی بودیم. در حد کارای ۲ به علاوه ۲ حتی :دی
روی خوشی که آقای الوانی نشون میداد و وقتی که برامون میذاشت، باعث شده بود که پررو شده و نه فقط ترم یک، بلکه در تمامی دوران تحصیل، چه خودشون تدریسیار باشن و چه نباشن، همیشهی خدا بهشون مراجعه کنیم (بنده خدا چی کشیده از دست ما!!!). حتی مورد داشتیم (خودم:دی) نصفشبی میل میزنه میگه من لینوکس نصب کردم بالا نمیاد چی کارش کنم :)))
خلاصه که ما همیشه به ایشون کلی زحمت دادیم و خواهیم داد. ول کن هم نخواهیم بود :))
امیدوارم تو تمامی مراحل زندگی موفق باشین :)
علی قلی شیش لول بند
اینو زوری از من گرفتن:
الوانی یه موجودیه که خیلی میخوره و خیلی میخوابه در همون اسکیل کوالا
واحد خرج پولش ضریب شصت هزار تومنه. پاچه خوبی هم داره.
قانون 20-80 رو به 20 -120 تغییر داده. اگر مارو سکته نده شانس اوردیم.
حالا از این چیزا گذشته بچه خوبیه:)) خوب هم کد میزنه :))
احسان عدالت
ذکر شیخنا و مولانا پرهام الوانی (رحمها... علیه) آن فعال پرتوان، آن تی ایِ هر زمان، آن پدیدآورنده IOT ایران، آن که برای تی ای هر درس پایه، آن که خنده هایش فریبنده، آن همیشه به دنبالِ سِروِر، پدر گرما در سرما، سرما در گرما، شیخنا و مولانا پرهام الوانی (حفظه ا... فی البروده). در خبر است که در ایام طفولیت روزی به گریه افتاد، چنان که هر چه آوردند و هر چه می کردند از خر شیطان(لعن ا... علیه) پیاده نمی شد، درویشی را در راه دیدند بر گلیم مندرس خود نشسته و کوکاکولا می زد، تا از کنار درویش گذر کردند گریه طفل بند آمد! به صرافت افتدند که طفل را چه شد! درویش را گفتند: «چه کردی؟ گریه این طفل هفته ها ما را بیچاره کرده و روح یکی از فامیل های نزدیک پدریمان را جلو چشمانمان آورده؟!» درویش گفت: «هیچ! فقط کوکاکولا!» و این از کرامات وی بود. آورده اند که از مشایخ و اکابر زمان خود در هر درس بود، چنان که بی مزد و مواجب مریدان را گرد خود جمع می کرد و به درس می نشست. چنان که بعد از اتمام هر درس بسان شیخنا و مولانا ایکیوسان سر بی موی خود را می خاراند و می گفت: «در فراگیری درس کوشا باشید چرا که شما می مانید و استاد و تبر!» از مریدان شیخنا و مولانا بخشی (حفظه ا... نفسه زکیه) بود. چنان که مریدان رابطه او و شیخ بخشی را بسان مولانا و شمس تبریزی میدانستند شاید هم بیشتر! روزی از شیخ پرهام پرسیدند که ای وی ما را پندی ده! شیخ خندید و خود را جمع و جور کرد و گفت: «هیچ گاه وارد پروژه IOT نشوید و هیچ گاه قربه الی ا... کد نزنید تا رستگار مانید!» مریدان جمله جامه ها دریدند و سر به بیابان نهادند. در آخر کار او آوردهاند که چون او را وقت وفات نزدیک شد؛ جمله مریدان را فراخواند و وصیتها کرد و چشم بست. لختی گذشت و چشم باز کرد. مریدی را گفت: «مودل را باز کن تا نمرات درس دی بی را آپلود کنم.» مرید چنین کرد و شیخ چشمانش را بست. دوباره دیده گشود و پرسید: «نمرات ای پی را چه شد؟ یک گونی اعتراض داشتیم!» مریدی جواب داد: «حل شد و اعتراضات بی پایه بود.» شیخ خرسند چشم فرو بست. لختی گذشت و دوباره گفت: «لبتاپم را بده باید به شیخ اسدی در باب مبانی نامه ای روا دارم!» مریدان چنان کردند. دوباره خواجه چشم بست. لختی بعد گفت: «ریز؟» گفتند: «حل شد.» گفت: «معماری؟» گفتند: «مشکلی ندارد!» گفت: «دی اس؟» و همینطور میپرسید الی غیرالنهایه. رحمه ا... علیه.
خلاصه خیلی مخلصیم ;-)
الهه جلالپور
اولين خاطرهاي كه ازت دارم برميگرده به كلاس پيبراه كه سر يكي از تمرينها يه يو ايت ٨ گفتي زندگيو عوض كردي يادته؟ :)) البته اينقدر تند تند ميگفتي كه وسطش سگمنتيشن فالت دادم :)) هميشه همينقدر پرانرژي و موفق باشي پرهام!
الناز سلیمانی
کاربلد، خوشاخلاق و پرانرژی. از شاگردای خوب سرورشناسی :))
مطمئنم در آینده هم مثل الان موفق خواهی بود ;)
فرزان دهباشی
بعلهه... برادر الوانی... اول بگم که با ایشون از اونجایی آشنا شدیم که همش میشستن تو حلق استاد در ترمای اول... و مهارتشون در رقابت با خود استاد قرار میگرفت :دی کلن یعنی هر چی شما به ذهنتون برسه... از کتابای ویلیام شایر در رابطه با جنگ جهانی تا آی او تی ایشون مسلط اند... در واقع خود علمن ایشون که پا داره صرفا...
لازم به ذکره که در دانش اندوزیشون مصرف مقادیر متنابهی نوشاابه کافئیندار هم تاثیر به سزایی داشته... ایشون در زندگیشون مفهوم شب رو به خوبی درک نکردن چون اون وقتا هم در حال انجام کار علمی اند... ایشون نصف دانش لازم واسه پروژه ی اینترنت رو به ما یاد دادن نصف دیگشو استاد...
کلن گند درسو در اوردن دیگههه... چی بگمم :دی
اممااا... فرصت شد که یه ترمی در خدمت ایشون باشیم ... در گروه تدریسیاران معماری ۹۴ :دی ایشون همه ی کلاسا رو رفتن ... دانش نیمی از تمرینا و پروژه ها رو به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در اختیار منو بقیه گذاشتن... و کلن همه کاااری کردنن... نمیدونم چرا من سر تی ای بودم فقط... بعد فازشونم این بود که اگه مثلا ساعت ۱۱ شب بشون میگفتی که تا صب ۲۰ صفحه تعریف پروژه میخوام راس ۶ صب تعریف انگلیسی لتکس شده و آماده رو شرلتکس بود قشنگ...
یعنی به کل ۱۱ تا تی ای دیگه میگفتی تو یه هفته هم از پس اون بر نمیومدن :دی
خلاصه که خیلییی خیلیییی دوست دارم برادر...
خیلی ماهییی... خیلیی گلی... کمتر علم بیاندووز صرفا :دی
یه ذره هم وقتتو تلف کنن... ببین منووو.... :دی
فاطمه هاشمی
آقای الوانی! با تقدیم احترام :)
من و یه عدهای از دوستان دوتا سوال داشتیم!
یکی اینکه شما سردتون نمیشه؟ :دی
و یکی دیگه اینکه شما روزتون ۴۸ ساعته یا بیشتر؟ :دی
این همه که شما فعال و موفق هستین تحسین برانگیزه حقیقتاً! سربلند باشین همیشه :)
هانیه یزدی زاده
الوانيان :دي فكر ميكنم همين در وصف تو بس كه از بامرامهاي روزگاري ^_^
فارغالتحصيليت مبارك باشه هرچند كه به نظرم من از ترم يك فارغالتحصيل بودي الكي استادا ٨ ترم وقتتو گرفتن :)) والا به خدا :))
ايمان تبريزيان
الحق و النصاف که زحمات و خدماتت برای دانشکده بیبدیل بود. هرچه بود و هرچه در توانت بود برای این دانشکده زحمت کشیدی، خیلی بیشتر از چیزی که وظیفهات بود. و من اینجایم تا بگویم من به عنوان یک ۹۳ای قدردان زحماتت هستم. میدونم که این تلاشهای تو چقدر برای دانشکده باارزش بود. میدونم که چقدر بار دو چندانی را بر روی دوشت تحمل کردی تا بتوونی اینقدر به دانشکدهات کمک کنی. اگر گاهی اوقات اذیتت کردم یا اینکه بداخلاقی کردم من رو به بزرگی خودت ببخش :) واقعا مهربانترین آدمی که من توی این سالها دیدم تو بودی. گذشتهایی که بخاطر خود آدمها میکردی واقعا عالی بود. از خودت و از اشتباهاتشان میگذشتی و مانند پدری مهربان تنها به فکر موفقیتشان بودی. امیدوارم که این جامعه خراب این روح لطیفت را خراب کند. تمام مراحل زندگیات سرشار از بشو شدن باشد.
دوستدارت
ایمان
اسماعیل نادری
اولین روزی که ایشون رو دیدم درست به یاد دارم .اولین جلسه کلاس حل تمرین برنامهنویسی سی .
ایشون اولین فردی بود که دیدم جواب میل ها رو تو کم تر از چند دقیقه میدهد . هر چی ام بلد نبودم سریع میل می کردم خلاصه که دردسر بودم. بهم کمک زیادی کردن.
یادمه اون موقع می گفت که شما چقدر انرژی دارین و تمرین که میاد همون شب میزنید اینا . هی حس می کردم خب همینه دیگه قاعدتن مگه چطور باید باشه تا قبل این که ترم ۳ شروع شه بفهمم داستان چیه
میزان ساعاتی که تو کلاس ایشون بودم از ساعاتی که تو کلاس بعضی اساتید بودم بیشتره!
زود گذشت . خیلی چیزا ازایشون یاد گرفتم.کلی ممنونم :)
امیدوارم که از این به بعد هم همه جا موفق باشی و به اون چه که می خواهی برسی
مهتاب فرخ
اولین خاطره ها برمیگرده به ترم یک که TA درس مبانی مون بودی و باهات آشنا شدم و از همون اول تا الان تو خیلی چیزا کمکم کردی و هنوزم که TAمونی و خب از ویژگی های خوبت اینه که همیشه به بالا بردن دانشکده و کمک به بقیه خیلی اهمیت میدی.
امیدوارم در ادامه هر جا که هستی شاد و موفق باشی و به خودت بیشتر اهمیت بدی :دی
محمد حسین توکلی بینا
آقا خاطرهی خوب که این چند وقته زیاد بوده الحمدالله. ولی راستش بنده اون شب تولد رو در صدر قرار میدم؛ در همون-جایی-که-میدونی کده!، که در اینجا از ذکر نام دقیق معذوریم. به علاوه اون شب در اون جایی که نفهمیدیم رستوران بود یا کافه یا گلدون میفروختن اصلا ولی خب یه ساندویچهای کوچولو موچولویی داشتن.
اعتراف میکنم که پس از آشنایی باهات در همون چیچی کده! واقعا دیدم رو عوض کردی. حالا یا واقعا نسبت به ترم ۲ که تو کلاس خسروی ریاضی ۲ همکلاسی بودیم واقعا خودت تغییراتی کرده بودی یا من درست آشنا نبودم باهات از همون موقع. اون موقع یه بچه عبوث انرژی اتمیای :دی درسخون بودی ((: البته این ویژگی درسخون بودن که حفظ شده (دو نقطه اسمایلی میمون) ولی خب به نظر خیلی چیزهای دیگه تغییر کرده.
ما هرچی از شما دیدیم مرام و معرفت بود.
دلت خوش باشه، بشو بشی.
قربانت.
محمدامین محمدی
من تو رو خیلی دیر شناختم، شاید از وسطای ترم سه بود که آشنا شدم باهات و یکمی ازت سر درآوردم. تو ترم اول و دو فقط میشنیدم که پرهام الوانی یه آدم شاخ ۹۲یه که معدلش نزدیک ۲۰ هست و تدریسیار خیلی از درسا هم میشه همیشه.
پرهام خیلی خوش اخلاق بود و این بهترین ویژگی یه آدمه به نظرم. نارحتی و عصبانیت پرهام دیده نمیشد معمولا، ولی این اواخر از لرزش زیاد مردمک چشمش، پریدن ابروهاش و لرزشای سریع لب و دهنش حس میشد. چیزی که حس کردم این بود که پرهام خیلی انرژی داشته، خیلی کارا کرده ولی خیلی هم اذیت شده، و مثل همه آدم خوبای قصهها تقریبا پیش نیومده که غر بزنه از اذیتایی که شده و تو خودش ریخته شده همه چی. بدترین چیزی که این اواخر یکم بهش اضافه شده بود یه حس بیخیالی و اهمیت ندادن به اتفاقا و آینده بود، حداقل تو حرفاش، یه حس ناامیدی و باخت شاید.
من که از چند مرحله پایین تر به این اتفاقا نگاه میکردم خیلی نارحت شدم، که شاید نرسیدی به چیزی که باید میرسیدی و مانع ایجاد شد این وسط، ولی خب Sky is the limit. دلیل نمیشه تو آینده هم نتونی به چیزی که لیاقتشو داره برسی و بیخیال شی، دلیل نمیشه اتفاقای بد پترن تکراری داشته باشن، موجودات بد حتی :))
تو جایی از کارات نمیلنگه، شک نکن هر اتفاق بدی که برات میفته و هر چیزی که بهش نمی رسی نشونهی اینه که لیاقت خیلی بیشتر از اون رو داری، کافیه صبور باشی و بیخیال و بی اهمیت نشی و حواست باشه که چراغی که به خونه رواست، به مسجد حرومه.
به خودت اهمیت بده، شک نکن به چیزی که لیاقتشو داری میرسی ;)
محمد جوادی
بلاشک یکی از شاخترین و بامعرفتترین و مشتیترین و بااخلاقترین ورودیهامون، فوقالعادست واقعا، فوقالعاده!
محمد رجبی سراجی
از ترم یک خیلی افسانه ی آقای الوانی رو میشنیدم و خیلی دوست داشتم که جرات یا (عدم تنبلی) مناسب رو برای شبیهش شدن داشتم.
زمانی که پرهام تی ای شما باشه و سر کلاس تصمیم به توضیح یه چیزی بگیره دو تا اتفاق میوفته: اولا که عممممرا خوابتون نمیبره از بس این بشر انرژی داره... دوما اینکه حتما حتما حتما میفهمید چی به چیه و درس چی شد (به نظرم یه سری از استادا جدا باید از پرهام یاد بگیرن درس دادن رو)
در کل انرژی فوق العاده ای داری و به نظرم یه آینده ی فوق العاده در انتظارته :)
شاخ باش و شاخ ادامه بده
محمدمهدی سمیعیپاقلعه
راستش من بر خلاف بقیه ملت که معمولا همون ترمهای اول و دوم با آقای الوانی مهربون آشنا میشن خیلی دیر (آخر ترم ۶ ایشون) اولین بار بهشون سلام کردم. ولی در ادامه یکسال با کلی خاطرات (به شیرینی نوشابهای که ایشون صبحها نوش جان میکردند) با ایشون داشتم. کلاس کله صبح کامپایلر و پروژهاش و نام متغیرهاش، نامگذاری فاخر ایشون روی ما، نهار سلف تربیت مدرس، بحث فلسفی ۳ صبح راجع به زندگی گاوی و... همگی جزو خاطراتی بودن که طی فقط یکسال کنار آقای الوانی بودن، خلق شدند. امیدوارم که این سیدقلقلی در طول زندگی winner باشه و رپوهای ناتموم زندگیاش رو هم final commit کنه. در آخر از پرهام متشکرم که به من :) را آموخت. فقط ای کاش زودتر سلام کرده بودم. حیف...
نسترن مرادزاده فرید
فوقالعاده شاخ و باانرژی هستید در این حد که آدم بعضی وقتا دلش میخواد مثه شما شاخ باشه :)
نگین گنجعلی
امیدوارم موفق باشی در همه مراحل زندگی و روز به روز در مباحث IoT پیشرفت کنی ... و اینکه امیدوارم هر کافه ای که میری کیک پر از خامه اضافی برات بیارن :دی
پانته آ حبیبی
یادم نمیره سر تحویل پروژه ی جاوا سید فکر می کرد من نمره خوب میدم هی منو داشت نصیحت میکرد بعد آخر سر معلوم شد اونی که بالا نمره میداده تو بودی نه من :)) درسته که به شما سرور ندادن ولی مرسی که پروژه منو رو سرورت ران کردی ^_^ به امید روزی که با بادکنک خوشحال باشی چون خوشحالی به بادکنک و توت فرنگیه :دی و همیشه کلی انگیزت واسه همه چی خوب و زیاد باشه!:دی خاطره زیاد یادم میاد ازت ولی جا واسش کمه:دی یادم نمیاد ازت خداحافظی کرده باشم پس امیدوارم به زودی ببینمت! #پالادیوم #لیوینگ_روم_کافه #تولد #ناهارهای_یهویی #اپن_استک #خرسندی #دغدغه_مند #نوشابه #بخشی #IoT #تی_ای_سرورشناسی #۱۸_گیگ_رم #ماشین_مجازی #server_soroor_sarvar
پرهام ملک خیاط
بینهایت ادب، سم، تلاش، هوش و اشتیاق رو اگه با هم ترکیب کنید، پرهام حاصل میشه :D بعضی وقتا هم یکمی گیجه :))
آدم از همنشینی و همصحبتی باهاش واقعا لذت میبره. گاهی در مورد موضوعاتی صحبت میکنه که خیلی جالب نیست :)) ولی در کل راحت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد.
اشتباهی نرمافزاریه. قاعدتا باید سختافزاری میبود :))
یکی از معدود آدماییه که هم به درسش اهمیت میده و هم چالشهای فنی مختلف رو میشناسه و همزمان در جفتشون موفقه :D
پرهام یکی دیگه از افرادیه که واقعا دوست داشتم بیشتر میشناختمش توی دانشگاه.
امیدوارم همینجوری موفقیتها رو درو کنی و بدرخشی :D معروف شدی ما رو یادت نره آقای الوانی :))
Parnian Sabaei
براي تدريسيار برتر به نام پرهام الواني
.
"آقاااااااااي الواااااااني"
واي واقعاً وقتي نزديك پروژهها ميشه و دلاين پروژهها يا حتي تحويل پروژهها ديدن تدريسيار دلسوز و مهربون بهترين تصوير در سايت، تو راه پلهها، جلوي در دانشكده، جلوي يعقوب و و و ... هست.
آقاي الواني، شما يكي از بهترينها در دانشكده بوديد و هستيد، كسي كه هميشه هر كمكي از دستش برمياد حتي ذرهاي دريغ نميكنه!
واقعاً چقدر ناراحت كنندست كه زمان انقدر با سرعت داره ميگذره و شماها از دانشكده ميريد :( مخصوصاً براي من كه تو اين چهار ترم عادت كردم كه حداقل يه درس شما تدريسيارم باشيد و كلي ازتون درس بگيرم و لذت ببرم.
براتون بهترينها رو در تمام مراحل زندگييتان آرزو مندم🌹
پرنيان صبائي
رامتین شاکری
راستش نمیدونم چجوری باید بنویسم! حقیقتا نویسنده خوبی نیستم ولی دلم هم نمیاد که این صفحه رو خالی ول کنم...
نمیدونم با حالت نامه شروع کنم که "سلام پرهام عزیز" یا به صورت خاطره با "یکی از بهترین لحظاتم با پرهام..." ادامه بدم؟ شاید ترکیبی از این دو...
پرهام جزو اولین سال بالایی هایی بود که من در دانشکده باهاش آشنا شدم و بعد از گذشت چند ترم، الان من به چشم یک دوست بهش نگاه می کنم نه یک سال بالایی...
نمیخوام از اخلاق و رفتار و خصوصیاتش بگم چون برای همه واضحه، و به همین بسنده می کنم که بگم دوست بودن با همچین شخصی واقعا برای من خاص بود و هست.
و شاید از بهترین خاطرات من با پرهام، پیاده روی های ما از دانشکده تا میدون توحید، کار کردن در IoT کنار پرهام، و مخصوصا کافه ای که رفتیم بود.
بازم دوست دارم بنویسم ولی دیگه سوادم تا همین جا کشید.
امیدوارم بازم بتونیم از این دست خاطره ها داشته باشیم...
صالح خزاعی
همه 140 واحدی که پاس کردی ی طرف این کلاس سرورشناسی ی طرف دیگه! قدرش رو بدون :)))
اون جزوه هات رو هم منتشر کن بقیه استفاده ببرن :))))
#نجات_سرباز_پرهام
امیدوارم که توی زندگیت موفق و شاد باشی همیشه
سامان فکری
این دوست ما یه نمه حواسپرته یخوردهی زیادی دیر میرسه 99% مواقع ولی وقتی کارت جایی گیر کنه مشکلی داشته باشی یه نمه بخوای درد و دل کنی هستش خیلی سمه و خیلی کار میکنه یه زمانهایی خیلی میره رو مخ کاراش جدا ولی خیلی خوبه
کلا بگم پرهام یدونه است و خیلی خوش حالم که باهاش دوستم
#به_ما_که_سرور_نمیدن
#I1820
#رفیق
#خاطره
سارا اخوان کاظم زاده
نمیدونم چجوری بنویسم ولی میخوام اینا رو بگم:
- اینکه همینجوری ادامه بدین واقعا و امیدوارم همیشه موفقترین باشین
- مرسی که در شرایط مختلف خیلی کمک کردین، هم به من هم به دوستانم
- ممنون که منو به اینکه هنوز یکی هست که براش یادگیری مهمه امیدوار کردین
- مرسی که نظریه کمتر از من شدین
-سپاس كه اينقد مودبين و بامزه حرف ميزنيد
- و چیزای دیگه که یادم نمیاد...
سپیده ملانوروزی
ترم یک یروز صبح که داشتم میومدم دانشگاه و هوا سرد بود شما رو تو راه دیدم. من یه رویه ی بافتنی داشتم و همچنان سردم بود اما شما با با یه تی شرت آستین کوتاه خوشحال از رو به رو میومدین:)) وارد محوطه دانشگاه که شدیم چندقدم از من جلو تر بودین و با هم چشم تو چشم نمیشدیم. اما شما سرعت و کم کردین و من سریعتر اومدم بهتون رسیدم و شما یهو برگشتین بهم سلام کردیم:))) من گفتم سردتون نیست تو این هوا؟ گفتین من عادت کردم. همه فصول سال با همین تی شرتم زندگی میکنم و حتی چند تا از همین مدل دارم:))))
چیزی که ازتون تو ذهن همه نقش بسته شخصیتیه که با بقیه فرق داره:) مهربونه و در حد توانش به همه کمک میکنه :) مهم ترین بخش اینه که تو همه درسا میتونه کمک کنه =)))) و هر دقیقه ایملیشو چک میکنه :))
فارغ التحصیل شدنتون یه دانشکده رو تکون میده. الهی همیشه خوشحال باشید :)
سید محمدمهدی احمدپناه
یک دوست خوب و همکار تمام عیار!
اولین برخوردی که باهاش داشتم برمیگرده به ترم دو که جاوا داشت و بعد از کلاسها در مورد مطالب اضافهتر همیشه صحبت میکردیم و شاید باورتون نشه ولی اولین بار کتاب شبکههای کامپیوتری رو بهش دادم تا بخونه! همون موقع میشد حدس زد که اینقدر پیگیر و پرتلاش هست که مسیرش رو خودش بسازه، به بهترین شکل! الانم که امیدوارم تو همین گرایش شبکههای کامپیوتری یکی از بزرگانش بشه، اگه بخواد میتونه.
علاوه بر رفاقتها (که تعداد بسیار زیاد ایمیلها و پیامها و صحبتهای حضوری رد و بدل شده ادعای من رو تایید میکنه)، یه همکار عالی و درجه یک بود. آدم با خیال راحت میتونه یه کار رو بهش بسپره و به تمیزترین شکل ممکن تحویل بگیره.
یکی از چیزایی که دوست داشتم اتفاق بیفته این بود که یه بار براش به طور ویژه مراسم تقدیر برگزار کنن از طرف دانشکده، که این حجم از تلاش و ماجراجوییهای علمیش دیده بشه، تو روزگاری که پیداکردن این چنین آدمهایی سخت و سختتر میشه. قدر چنین آدمهایی رو وقتی میدونن که جای خالیشون حس بشه.
امیدوارم روابطم باهاش مستدام باشه و بعدها جواب سلام ما رو بده :)
شیرین شیرازی
تحویل پروژه جاوا، پانته آ تدریسیار بود و داشت از بچه ها jdm تحویل می گرفت. اکثر پروژه ها کار نمی کرد و ما حوصلمون سر رفته بود . بعد یهو شما اومدی و تحویل دادی. با اینکه نمی شناختمون اون موقع ولی از ذوقت موقع تحویل پروژه لذت بردم. امیدوارم همیشه همینطور شاد و موفق و پر انرژی باشی. اشنايي با انسان خفني مثل شما مايه افتخار بود:)
شیوا زمانی
اولین خاطره ام ازت برمیگرده به تحویل پروژه جاوا توی ۰۱، خیلی سریع تحویل دادی اومدی بیرون! بعدش میومدی سر کلاس او اس ما، وسط کلاس یهو دستت میرفت تو هوا یچیزایی میکشیدی تو هوا و تهش ی سَری به نشانه ی «خب فهمیدم» تکون میدادی. بعدش تی ای معماری، دلم خوش بود حداقل تو و سامان گوش میدادید به حرفام :)) اخر فهمیدی جواب سوال کَش رو؟ :)) بعدش تی ای سی شدیم اوایل چقدر حرص میدادی منو یادته ؟:)) بهشت رو یادته؟ ... چقدر گذشته از این خاطره ها! امیدوارم هر جا هستی سرور های خوب بهت بدن :)) موفق باشی مثل همیشه.
شورای صنفی دانشکده مهندسی کامپیوتر
سینا ملکوتی
پرهام از شاخ ترین آدمای دانشکده هست . توی تدریسیاران میشد همیشه دید که پرهام واقعا دوست داره به همه کمک کنه و تلاشش رو میکنه. در کل پرهام آدم با انرژی هستش و همیشه در حال جنب و جوشه :دی در این حد که حتی توی زمستون هم به علت تحرک زیاد سردش نمیشه و با تی شرت میاد دانشگاه. امیدوارم پرهام همیشه خوشحال باشی و به هر چیزی که می خوای برسی اینقدر که دیگه نبینم یه جا می نویسی "looser" به خصوص که به هیچ عنوان اینطور نیست. #آدم_بشویی_هستی
یاسمن سادات میرمحمد
سلام آقای الوانی امیدوارم حالتان خوب باشد .
مراتب خوشحالی و شعف من از فارغالتحصیلی شما قابل بیان نیست. تقریبا اولین سال بالاییای بودید که شناختمتون به واسطه اینکه تیایمون بودید ترم اول. تکتک حرفهایی که بهمون زدید، چه در مقام تیای، چه به عنوان دوست و همدانشکدهای، رفتارهاتون، همه و همه نه فقط برای من، که برای خیلی از همدورهایهای من الگو بوده و هست. شما بهمون یاد دادید که درس خوندن و تلاش کردن مهم و خوبه، اما یه چیزی هست که از اون خیلی مهمتره و اون اخلاق خوبه. همین الان هم از دوستام بپرسم ویژگی بارز آقای الوانی؟ بدون شک جواب میدن اخلاق خوش و روی باز. چیزی که باعث میشد خیلی از مشکلات رو به جای اینکه به اساتید یا حتی مسئولان دانشکده و دانشگاه بگیم، اول با شما درمیون بذاریم و باهاتون مشورت کنیم.
برای من، شما یکی از تاثیرگذارترین آدمهای این دانشکده بودید و هستید. در اخلاق، در رفتار، در درس و تلاش و کوشش.
فارغالتحصیلیتون را خیلی خیلی تبریک میگم و کلی براتون آرزوی موفقیت میکنم، هر جایی که هستید و در آینده خواهید بود.
ممنون از تمام زحماتی که چه در مقام تدریسیاری و چه در مقام سالبالایی برای من و همدورهایهام کشیدید.
با آرزوی سلامتی و موفقیتهای روز افزون :)
یاسمن
بهار 96